هفت رنگ
واگویه های ذهن بیمار یک کرکس پیر مبتلا به پست مدرنیسم مبتذل! که جدیداً لیبرال دموکرات شده
۱۳۸۶ مهر ۸, یکشنبه
ما و دستگاه خودپرداز

خفتگان را خبر از زمزمه مرغ سحر // حیوان را خبر از عالم انسانی نیست

من احساس می کنم این مشوقان دولتیان نفسشان از جای خیلی خیلی گرمی بیرون می آید که حالا کار نداریم کجاست!بابا به خدا داد مرفهین بی درد هم درآمده.

بعضی وی را سقراط زمانه نامیده اند،برخی سخنرانی او را نقطه عطف تاریخ بشریت نام نهادند.اوکیست؟!شزن*!(با لحن تبلیغات آیندگان خوانده شود!)

آزادی مقدمه عدالت،عنوان گفتگوی نغز وخواندنی ست با دکتر محمد طبیبیان.نخواندنش موجب پشیمانیست!مخصوصاً این که آراء جان راولز را به خوبی بیان می دارد.

این گفتار از دکترموسی غنی نژاد درباره نقد نظریه مارکس درباره اقتصاد سوسیالیستی هم جالب بود.دو اشکال بسیار به جا ازکارل مارکس گرفت که باعث شد سرپا بایستم وبرایش کف بزنم!(توی اتاقم درحال خواندن روزنامه!!!)

به پول احتیاج دارم،می روم سراغ دستگاهATM(خودپرداز).سه نفر ایستاده اند.چه خوب،زود نوبت مان می شود!دردلمان خوش خوشانست وکله قندی هم دربعضی نواحی درحال آب شدن!اولی مردی سالخورده ست که جدیداً حقوق بازنشستگیش وارد این سیستم زیبا،کارا،مطمئن!!شتاب شده است.نیم ساعتی طول می کشد تاپولش را به کمک بقیه دوستان دریافت کند آنهم باهزار مکافات!بعدی جاهله مردیست به غایت هراسناک!نمی دانم اودیگرچه می گوید؟با زور کارت را فرومی کند،دستگاه برمی گرداند،کارت تلفن است!کارت خودپرداز راوارد می کند این بار باژگونه!خداوندا!درچهار مرحله مقادیرمتنابعی اسکناس برمی دارد،هربار هم پسورد را اشتباهی واردمی کردوچنان چپ چپ نگاهمان می کرد که گویا صاحب کارت کردیت لیونایزست وما دزدان دریایی کاراییب!تازه شاکی بود که چرااین قدرکم؟!یک ساعتی شده!نفربعدی خانمی ست احتمالاً دانشجو.خوب شد گشت ضد حجاب! نبود وگرنه احتمالاً بساطی هم داشتیم. ازچند نقطه اسلام درخطر افتاده بود درلباسش!با ادب واحترام وآرامش کارت را گذاشت وپول را برداشت وشروع به شمردن کرد،حالا نشمر کی بشمر!ازجلوی دستگاه هم کنار هم نمی رفت .به خدا تاهمین جا اعصابم سرجاش بودها!یه هو موبایلش صدا کرد.ملودی محله بنده نواز!ای خدا ای خدااااااااااااآآآ.مرگ مرگ فقط مرگ می خواستم!

«میوه ممنوعه».جالبه کم کم دارم به رسانه ملی اعتیاد مزمن پیدا می کنم.یه هو از اواسط سریال خودمو توش دیدم.همین جوری از سربیکاری دنبال کردم،حالا دیدم قصه جالبیه.به قول دوستمون مهندس فتوحی خیلی شبیه لستر برنهام توی فیلم زیبای آمریکاییه.من می گم این سریال یه ایرانیزه اسلامیزه رمضانیزه! فیلم زیبای آمریکاییه.خیلی از بازی علی نصیریان تو سکانس های ابراز عشقش به هستی یا اعتراف پیش همسرش خوشم اومد.یه جوری خیلی حسش می کنم لامصبو!این سکانس ها رو توایران شاید فقط استاد انتظامی می تونست بازی کنه یا خسرو شکیبایی(البته برای این یکی کمی زوده!).این نوع ژانر که توی سریال راه بی پایان هم دیده می شه(نوعی عشق ممنوع داش آکلی پاستوریزه از لحاظ سنی نامتجانس!)امیدوارم به ورطه تکرار نیفته،اوریجینال بودن خودش رو حفظ کنه وخز! نشه.

**********************************************
پانوشت:

*قدیمی ها می دانند!
**خیلی لینک گذاشتم خودم میدانم!

برچسب‌ها: , , , ,

<$I18NPostedByAuthorNickname$> <$I18NAtTimeWithPermalink$> <$BlogItemControl$>

<$I18NNumComments$>:

<$I18NCommentAuthorSaid$>

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDateTime$> <$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<$BlogItemFeedLinks$>

:

<$BlogBacklinkControl$> <$BlogBacklinkTitle$> <$BlogBacklinkDeleteIcon$>
<$BlogBacklinkSnippet$>
@ <$BlogBacklinkDateTime$>

<$BlogItemBacklinkCreate$>

<< صفحهٔ اصلی