هفت رنگ
واگویه های ذهن بیمار یک کرکس پیر مبتلا به پست مدرنیسم مبتذل! که جدیداً لیبرال دموکرات شده
۱۳۸۶ آبان ۱۶, چهارشنبه
کمربند خونین

عشق و شباب و رندی مجموعه ی مراد است / چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد

واقعاً خدا رحمتشون کنه.عمران صلاحی و منوچهر آتشی رو.طنّازی یعنی این.آتشی دربستر بیماری بود و عمران بالای سرش رفته بود برای احوال پرسی وعیادت.شاعران،مخصوصاً طنز پردازان وقتی بهم می رسند باید منتظر اتفاقات جالبی بود.صلاحی خدابیامرز در جواب متلک نیش دارِ *آتشی گفت:

من نمی دانم که می سوزد کجای آتشی؟ // ابتدای آتشی یا انتهای آتشی!؟

و الخ...پارسال بود که هردوشون از دنیا رفتند،با فاصله ی کمی از هم دیگر.جز استاد عزیز شفیعی کدکنی و دوسه تای دیگه شاعری نمونده، چنته ی شعر پارسی داره خالی می شه.

عرصه ی بَزمگاه خالی ماند // از حریفان و جام،مالامال

با ناراحتی خوندمش **و از کنارش رد شدم، مثل بقیه حرفهایی که شنیدم.حوصله ی جواب دادن و یا حتی مطلب گذاشتن در وبلاگ رو هم براش نداشتم.خب یه رگ و ریشه ای تو اون دیار دارم.جایی که آدمهاش معروف شدن به جدایی طلب،قاچاقچی و...وقتی می گم اصلیتم مال اونجاست،از نگاهها حدس می زنم وگاهی هم متلکی از سَرِ چه می دونم ندونستگی یا خوشمزگی و دور هم بودن.از کنارش گذشتم،شاید یه چیزایی تو وجودم نمناک شده. ولی خوشحالم همولایتی من که خیلی کم دراین باره می نویسه دست گذاشت روش وچه خوب نوشت.تو دوران دانشگاه یه اکیپی از بچه های اون ور بودن که طرفدار پ.ک.ک و پِژاک بودن.باهاشون بر سر جدایی طلبی بحث می کردم زیاد.موضع گیری و حرکاتشون کمی زننده بود.یه مقاله ی بدون نام با اسم «کمربند سرخ وسپید و سبز »نوشتم در نقد ومقابله با نظراتشون.خیلی سروصدا کرد.حتی تو شب نامه ای تهدید هم شدم***.شش ماه بعد وقتی فهمیدند کار من بوده گفتند: «از همولایتی انتظار نداشتیم».الان هم بر سر مواضع قبلی خودم هستم ومعتقدم یکپارچگی ایران مهم تر از هرچیزیه.اما دلم به حال مردم اون ناحیه می سوزه.توی پستی نوشته بودم چند روز پیش.نمی دونم جواب خیلی سئوال ها رو نمی دونم.فقط این رو می دونم که همه کشورهای اطراف این منطقه به این ملت خیلی ظلم کردن.این حرکات شاید برآیند اونا باشه تاییدی نیست نه بر حرکات جدایی طلبانه و خشونت آمیز و نه به این نشریه و این مطلب که به خاطر کوبیدن سوسیالیسم همه ی این مردم شریف رو «مُرده خور» می دونه.

تو با من جروبحث نکن.بگرد در زیج وهیات ونجوم دنبال مواعید موهوم ونامفهوم.با من بحث نکن

برای بسط و گسترش دموکراسی با ایدئولوگ های قوی ای روبه رو هستیم که هم بر دانسته های خویش محکم نشسته اند وهم امکانات بسیار زیادی دارند.کار سخت است و شدنی.طلسم این جغد شوم را می توان شکست وبه گنج آن دست یافت
**********************************************************
پانوشت:
*مطمئناً این قدر نیش دار بوده که غیررواداری مثل من ننوشته
**مطلب مجله ی شهروند هنوز به صورت آنلاین منتشر نشده.به محض آپدیت شدن مجله حتماً در اختیارتان خواهم گذاشت.اگر دسترسی دارید مجله ی «شهروند امروز» شماره ی بیست و دو 6آبان 86 صفحه ی بیست وهشت،گفتگو با دکتر (بعد ازاین) اطهری.
***خدا را شکر که حرکت عاقلانه ای کردم اسمم را ننوشتم.وگرنه الان ...َصَلواد

برچسب‌ها: , , , , ,

<$I18NPostedByAuthorNickname$> <$I18NAtTimeWithPermalink$> <$BlogItemControl$>

<$I18NNumComments$>:

<$I18NCommentAuthorSaid$>

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDateTime$> <$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<$BlogItemFeedLinks$>

:

<$BlogBacklinkControl$> <$BlogBacklinkTitle$> <$BlogBacklinkDeleteIcon$>
<$BlogBacklinkSnippet$>
@ <$BlogBacklinkDateTime$>

<$BlogItemBacklinkCreate$>

<< صفحهٔ اصلی