هفت رنگ
واگویه های ذهن بیمار یک کرکس پیر مبتلا به پست مدرنیسم مبتذل! که جدیداً لیبرال دموکرات شده
۱۳۸۶ مرداد ۱۷, چهارشنبه
رنج متفاوت بودن

ذات انسان و بیشتر جنس نرینه(درست خوانده شود لطفاً،منظور جنس مرد است!)علاقه به متفاوت بودن است.اول بار این اخلاق را در خود کشف کردم و براثر تجربیات به کل تعمیم دادم وتا حدودی درست از آب درآمد.علت بسیاری از مخالفتها،رفتارهای عجیب،متناقض وشاید ناهنجار برخی بیشتر ازاین علاقه نشئت می گیرد.نگاهی به تیپ نسل جوان امروز و موضع گیری هایش بیندازید به جوانی خودتان رجوع کنید مطمئنناً رگه هایی از علاقه به متفاوت بودن را درک خواهید کرد وخواهید یافت.

هیچ گاه انسان متعصبی نبودم و به قول حافظ «چوبید برسرایمان خویش می لرزم».می خواستم در پستی همان طور که مربی تیم ملی را به مسلخ بردم!!!احمد شاملو را نیز...اما به سه دلیل این کار را به آن صورت انجام نمی دهم.اول این که من نوعی در مقابل احمد شاملو نه قطره ای از دریا ولی خیلی خام تر وبی سواد ترم و رسم نیست که منتقد از انتقاد شونده این قدر وزنش کمتر باشد.دلیل دوم این که خوب یا بد شاملو ازمیانمان رفته و دستش از دنیا کوتاه است که جواب من را بدهد!ودلیل سوم این که نمی خواهم با به زیر سئوال بردن مردی که به هر حال ورقی به ادبیات ایران زمین اضافه کرد خود را بالا برده و متفاوت نشان دهم.«سنگ بد گوهر اگر کاسه زرین بشکست...».

اما شاید بر خود واجب دانستم اندکی گرد گیری کنم.چون دیده ام کسانی را که کورکورانه شاملو را خداوندگار ادب پارسی می دانند وبدون تلاش برای ذره ای فهمیدن وفهماندن شعرش فقط طوطی وار زمزمه می کنند.شاملو نیز مثل صادق هدایت و شریعتی ابزاری شده برای متفاوت بودن.خرج کردن از کیسه شان هم که خب خیلی آسان است!حال شاید این کیسه سوراخ هایی هم داشته باشد.

نمی دانم ...ولی این لینک را بنگرید.البته نویسنده و گردآورنده آن آدم متعصبی ست.از لحنش معلوم است اما خب بر موثق بودن منابعش کمتر می توان خرده گرفت.شاملو هر چه بود زبان وادبیات پارسی را نیک می دانست علت شاید چپ بودن من! با او اظهار نظرهای جنجالیش است.او هم مثل همه ما بلکه کمی بیشتر دچار رنج متفاوت بودن بود ومتاسفانه برای متفاوت بودنش کمی زیاده روی کرد.بخوانید اظهار نظرهایش را من چیزی نمی گویم...

«افق او [حافظ] از افق بسیاری شاعران متوسط روزگار ما نیز محدودتر بوده‌است... شاید بتوان ادعا کرد که می‌توان در پرمایه‌ترین اشعار شاعری چون «البوت» چنان غوطه خورد که شناگری ماهر در گردابی هایل، اما هرگز نمی‌توان درباره حافظ این چنین ادعا کرد.»

«به‌راستی کیست این قلندر یک‌لاقبای کفرگو که در تاریک‌ترین ادوار سلطهٔ ریاکاران زهدفروش، در نهاربازار زاهدنمایان و در عصری که حتی جلادان ِ آدمی‌خوار ِ مغروری چون امیرمبارزالدین و پسرش شاه‌شجاع بنیان حکومت آن‌چنانی خود را بر حدزدن و خم‌شکستن و نهی از منکر و غزوات مذهبی نهاده‌اند، یک‌تنه وعدهٔ رستاخیز را انکار می‌کند، خدا را عاشق و شیطان را عقل می‌خواند»

«برای مبارزه با جهل وتعصب، بایستی باورها و اعتقادات مردم را تغییر داد و یکی از آنها باور غلطی است که ما به «شاهنامه» پیدا کرده‌ایم. شاهنامه پر از جعل واقعیت‌هاست ... فردوسی، هم‌نژادپرست و فئودال بود و کاری که در شاهنامه کرده‌است عبارت است از دفاع از طبق و گروه خودش...»

«اگر فردوسى اشتباه‌ کرده‌ يا ريگى‌ به‌کفش‌ داشته‌ و اسطوره‌ى‌ ضحاک ‌ را به‌ آن‌ صورت‌؛ جازده‌، حتا طبقه‌ى‌ تحصيل‌ کرده‌ و مشتاق‌ حقيقت‌ ما نيز حکم‌ او را مثل‌ وحى‌ منزل‌ پذيرفته‌اند. من‌ موضوع‌ قضاوت‌ نادرست‌ درباره‌ى‌ نهضت‌ تصوف‌ يا اسطوره‌ى‌ ضحاک‌ را به‌عنوان‌ دو نمونه‌ى‌ تاريخى‌ مطرح‌ کردم‌ تا به‌ شما دوستان‌ عزيز نشان‌ بدهم‌ که‌ حقيقت‌ چه‌قدر آسيب‌پذير است‌. اين‌ نمونه‌ها را آوردم‌ تا آگاه‌ باشيد چه‌ حرام‌زادگانى‌ بر سر راه‌ قضاوت‌ها و برداشت‌هاى‌ ما نشسته‌اند».

«ماجرای انوشیروان را همه می‌دانند. این حرام‌زاده آدم‌خوار با روحانیان مواضعه کرده که اگر او را به‌جای برادرش به‌سلطنت رسانند ریشه مزدکیان را براندازد»

«موسیقی سنتی، عرعر خری است که در چاه تاریخ پیچیده و به گوش ما رسیده است»

خواندید؟حظ کردید؟دریک سخنرانی در دانشگاه برکلی نمی دانم برای خوش آمد چه کسی این در فشانی ها را انجام داد!البته در مصاحبه هایش با مسعود بهنود ودیگران هم کم نگذاشت.می گویند«عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی // نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند».شعرهایش را دوست دارم.به مانند دو سه استاد با سواد دانشگاهم که خب شخصیتشان جای سئوال داشت...

بسکتبال قهرمان آسیا شد به المپیک صعود کرد.یک ورزش تیمی وقتی یک مربی کاردان وکاربلد(رایکو ترومن) داشته باشد بازیکنش بی ادعا باشد فدراسیونش متولی(محمودمشحون) داشته باشد چرا نتیجه نگیرد؟!معرفت بسکتبالی!!!

گاهی دیده اید که کفش نو را اول صبح می پوشید به پاشنه فشار می آورد و درد ایجاد می کند.مرسوم است که می گویند خوب می شود!اما خوب نمی شود.اعصاب حسی منتقل کننده درد در طول زمان مثلاً تا عصر کم کم عادت کرده و حساسیت به درد مداوم کم می شود.اثری به مانند مخدر.شرق توقیف شد. شاید تا به ابد همچو روزنامه ای وزین و حرفه ای با کادر قوی نداشته باشیم.این درد است منتها از بس که درد کشیده ایم عادت کردیم مثل همان کفش تنگ!

برچسب‌ها: , , ,

<$I18NPostedByAuthorNickname$> <$I18NAtTimeWithPermalink$> <$BlogItemControl$>

<$I18NNumComments$>:

<$I18NCommentAuthorSaid$>

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDateTime$> <$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<$BlogItemFeedLinks$>

:

<$BlogBacklinkControl$> <$BlogBacklinkTitle$> <$BlogBacklinkDeleteIcon$>
<$BlogBacklinkSnippet$>
@ <$BlogBacklinkDateTime$>

<$BlogItemBacklinkCreate$>

<< صفحهٔ اصلی