هفت رنگ
واگویه های ذهن بیمار یک کرکس پیر مبتلا به پست مدرنیسم مبتذل! که جدیداً لیبرال دموکرات شده
۱۳۸۶ آبان ۲۲, سه‌شنبه
بزن زیرش سیستوم چی چیه؟

زرد و سرخ و ارغوانی،برگِ درختانِ پاییز / می ریزد بر زمین،آرزوهای ما نیز

این شعر زیبا از ترانه ای و آلبومی به همین نام با صدای امیرحسین سام* چند روزی بدجور منو دچار خودش کرده.خیلی خیلی زیباست.اصولاً ذائقه ی موسیقی بنده برعکس دیگر علائقم سنتیه.خبر جدید و خوب موسیقی هم بهتون بدم که آهنگساز سال نروژ هم یک فرد ایرانی بوده.بعد از اعطای نشان لژیون دو نور(عالی ترین نشان ادبی فرهنگی دولت فرانسه)به آقای شهرام پورناظری(همولایتی و هم محلی دوست داشتنی و هنرمند)این دومین خبر خوب امسال در موسیقی سنتی ایرانی بود.

سال آخر دانشجویی بود،نه شاید یکی مونده به آخر.یه جورایی واسه ی خودمون تو تیم فوتبال دانشکده حق آب وگل داشتیم.به سرم زد یکی از تاکتیک های مدرن فوتبال رو امسال توی تیم پیاده کنم.سیستمMWکه چیدمان ده نفره توی زمین شکلی مثل دوحرف انگلیسیMوW رو تشکیل می ده.سه مدافع دو هافبک بال دو هافبک وسط سه مهاجم.منِ اُسگل فکر می کردم اینایی هم که قراره با من بازی کنن می دونن تاکتیک وسیستم چیه.یه جلسه تمرین کردیم وبعد از تمرین تاکتیک وشرح وظایف رو بصورت خلاصه (MP3) گفتم.دقیقاً همه شون مثل اسبی که به نعل بندش نگاه می کنه بهم نگاه کردن، حتی حرف هم نزدن.فهمیدم تیم آینده خوبی داره.اون موقع بود که مجید جلالی رو درک کردم.زدیم تو کار فوتبال دیمی وبزن زیرش ومعرفت فوتبالی.اینارو(اصلاً ما رو) چه به تمرینات آژاکس وسیستم برزیل.والله.این جوریه که توی این مملکت یکی مثل بهمن فروتن یا امیر حاج رضایی تیم نداره تو لیگ برتر و یکی مثل..(حالا).در ضمن این نوشته هیچ ربطی به خصومت شخصی من با امیر قلعه نویی نداره.

توی تاکسی نشسته بودم(شدم مثل سروش صحّت،همش تاکسی شده نوشته هام)راننده آی می نالید،آی می نالید.می شناختمش.تاکسیِ دوگانه سوز داره. این یعنی روزی سی لیتر بنزینِ مازاد و هزینه یِ کم سوخت گاز.ماهی حداقل چهارصد هزارتومن پول مفت از راه فروش آزاد بنزین.بازنشسته ی سازمان چای هم هست ماهی دویست هزار تومن اونجا.یه خونه داده اجاره ماهی صدتومنم اینجا.زمین کشاورزی داره حداقل ماهی سیصدتومن.بچه ها رو هم که همه رو فرستاده خونه ی بخت(سه تا بودن)آخریشم فرستادش استرالیا واسه کار...نمی دونم از چی می نالید؟می شناختمش خوب هم می شناختمش.درضمن یادم نمی آد هیچ راننده ی تاکسی ای مقدار باقی مونده کرایه روبخشیده باشه.توی هر صنفی دیدم به جز این.همیشه هم خبر مرگشون پول خورد ندارن وبیشترشون خداروشکر از قیافه ی من بدشون می آد (قبول دارم که شغل سختیه ودایی بنده هم رانند تاکسیه روم به دیوار بلانسبت).

این قضیه ی تغییر بلاگ هم خیلی ساده ست.کُشتین مارو. یه نفر تازه اشتباه کرده بود جایزه هم می خواست.تغییر این بود که دیگه علامت فاکتوریل(!)رو آخر جملاتم نمی ذارم تا هجو و هزل و طنز و جدی قاطی شه حالشو ببرم.خیلی حال می ده وقتی جدی می نویسی فکر کنن شوخیه وبرعکس

*****************************************************

پانوشت:

*اولین بار تو موسیقی متن این بلاگ شنیدم

برچسب‌ها: , , , ,

<$I18NPostedByAuthorNickname$> <$I18NAtTimeWithPermalink$> <$BlogItemControl$>

<$I18NNumComments$>:

<$I18NCommentAuthorSaid$>

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDateTime$> <$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<$BlogItemFeedLinks$>

:

<$BlogBacklinkControl$> <$BlogBacklinkTitle$> <$BlogBacklinkDeleteIcon$>
<$BlogBacklinkSnippet$>
@ <$BlogBacklinkDateTime$>

<$BlogItemBacklinkCreate$>

<< صفحهٔ اصلی