هفت رنگ
واگویه های ذهن بیمار یک کرکس پیر مبتلا به پست مدرنیسم مبتذل! که جدیداً لیبرال دموکرات شده
۱۳۸۶ آبان ۲۹, سه‌شنبه
استاد اگه از اونجا اومدی بیرون یه رفرنس بده به ما

جمالِ رویِ تو را شمع گشت پروانه / مرا ز حالِ تو با حالِ خویش پروا نه

آزمایشگاه شیمی بود آلی یا معدنی نمی دانم(اصلاً شیمی بود؟)مجبور به ارائه ی گزارش کار از آزمایشی که واقعاً انجام هم نمی شد وچیزی از آن نمی فهمیدیم، بودیم.از بچه های سالهای قبل گزارش کار می گرفتیم وکپی می کردیم با کمی تغییرات.دو نفر بودیم در گروه که گزارش کارهایمان از این رو با هم توفیری نداشت.نکته ی جالب نمره ی من بود که همیشه دو نمره از هم گروهم کمتر بود.در حالی که هم دستخط بهتری داشتم وهم تمیزتر می نوشتم و در بدبینانه ترین حالت ممکن باید مساوی می شدیم لابد.یک بار وقت کردم گزارش کارهای هر دو را قبل از ارائه چک کردم.همه چیز مثل هم بود.منتهی من نوشته بودم یازده اردیبهشت هزاروسیصدوهشتادویک واو نوشته بود یازده اردیبهشت عزت وافتخارحسینی.وقت بیشتری صرف کردم وبه کتابهای قفسه ی استاد نگاهی انداختم.همه گونه کتاب اعتقادی و مذهبی وجود داشت جز کتاب علمی وتحقیقی. فقط از کشفم خوشحال بودم.

مردانی هستند وجیه المله،ادعای درکِ همه چیز.می نویسند می نویسند از فلسفه از دین از همه چیز مرتبط با آنان.برای کامنتدانی هم فیلتر گذاشته اند که مبادا تَرَک بردارد تفلونِ* نازک ....روحانیت از سر و روی بلاگشان می بارد.گمانم نورسبزی هم دیدم یک بار.با اسم وآدرس واقعی کامنتی گذاشتم وسئوالی پرسیدم و رفرنسی خواستم محترمانه.خبر رسید که رغبتی به پاسخگویی نداشت.کامنتهایش را غفلتاً جایی دیده بودم که سنخیتی با«...هایش پیرامون فهم دینی» نداشت.ناغافل ازاین که بلاگستان از دنیای کوچک ماهم کوچکتر است.خب عدم رغبت استاد،دلیلش اسم مردانه ی من است و رغبت هم مطمئناً به خاطر تای تانیث آخر اسامی.حفظ آبروی یک فرد حرمتی دارد بیشتر از خون او یا به قولی حرمتی بیش از خانه ی خدا.می بینیم ومی گذریم ومی خندیم به جَستارها

درویش را نباشد برگ سرای سلطان / ماییم و کهنه دَلقی کآتش برآن توان زد

باز هم می گویم.فهمیدن اخلاق یک کرکس پیر نه سخت است نه آسان.به قول دوست عزیزم انسانی سهل وممتنع.وقتی می گویم مبتلا به پست مدرنیسم مبتذلم یعنی این که پست مدرن هستم از نوع مبتذل و وقتی می گویم لیبرال دموکراتم یعنی این که با استبداد به هرشکلی مخالفم و وقتی می گویم ذهنم بیمار است،بیمار است.بیمار که نه خبیث وشیطان است.توضیح از این کامل تر می خواهید؟ در پستهایم ساری وجاری وسیالم و بازهم می نویسم
****************************************************
پانوشت:
*اصل شعر را می دانم ولی حیف از چینی همان تفلون(تفلن؟) که خاصیتش نچسبی ست بهتر بوده

برچسب‌ها: , ,

<$I18NPostedByAuthorNickname$> <$I18NAtTimeWithPermalink$> <$BlogItemControl$>

<$I18NNumComments$>:

<$I18NCommentAuthorSaid$>

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDateTime$> <$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<$BlogItemFeedLinks$>

:

<$BlogBacklinkControl$> <$BlogBacklinkTitle$> <$BlogBacklinkDeleteIcon$>
<$BlogBacklinkSnippet$>
@ <$BlogBacklinkDateTime$>

<$BlogItemBacklinkCreate$>

<< صفحهٔ اصلی