هفت رنگ
واگویه های ذهن بیمار یک کرکس پیر مبتلا به پست مدرنیسم مبتذل! که جدیداً لیبرال دموکرات شده
۱۳۸۶ دی ۷, جمعه
ملیجک و کریم شیره ای و شوپنهاور

منی که اسم شراب از کتاب می شستم / زمانه کاتب دکّان مِی فروشم کرد

دورانِ دانشگاه به غیر از جمع دوستان نزدیکم ،دوستی داشتم یگانه و به واقع شفیق.به قول حافظ حریف خانه و گرمابه و گلستان.محمود نامی بود.الان دوره ی کارشناسیِ ارشدِ آبخیزداری در دانشکده ی منابع طبیعی ساری را می گذراند.گاهِ نهمین انتخابات ریاست جمهوری و دوره ی دومش بود.دوره ی اول برای دکتر معین فی الواقع خودم را خفه کرده بودم.در عین ناباوری احمدی نژاد و هاشمی رسیدند به دور دوم(البته ناباوری برای من،چون پیش بینی می کردم هاشمی یا کروبی به همراه معین به دور دوم برسند).محمود در دوره ی اول علی رغم اِلحاح و اِبرام من رای نداد.در دور دوم مانند بقیه ی مشارکتی ها ما هم فرمودیم که هاشمی را دوست نداریم ولی به رقیب احمدی نژاد رای می دهیم(طنز زمانه بود که چه کسانی هم طرفدار هاشمی شده بودند امثال دولت آبادی،سپانلو...).ولی محمود به هم نامش رای داد.خیلی ناراحت شده بودم.گفتم فلانی لااقل رای نمی دادی،روی ما را که زمین انداختی،این دیگر چه کاری بود؟با خونسردی و لحن دوست داشتنی ش(البته برای من،چون افراد زیادی هم بودند تَبَختُر و تَفَرعُن ظاهری ش را نمی پسندیدند واز او گاه و بی گاه به من شکایت می بردند و نیشخند تحویل می گرفتند که حقتان است شما نمی شناسیدش) گفت که من دوست داشتم این یکی رییس جمهور بشود تا مردم قدر عافیت بدانند.حرفی نزدم.به فکر فرو رفتم،چون آن موقع چیزی برای گفتن نداشتم.دو سال و نیمی می گذرد.به جایی رسیده ام که می گویم کاش آن روز من هم به احمدی نژاد رای می دادم.طنز تلخ زمانه ست دیگر.چه می شود کرد؟

دو بار در دو جای مختلف گفته ام بار سوم هم اینجا می گویم.از آقای «رضا ولی یاری» بابت آن حرفی که زدم پوزش می خواهم.شرمنده ام که هنوز هیولای درونم را نکشته ام که گاهی بر من چیره می شود و موجبات اظهار نظری می شود که...رضا ولی یاری هم سن وسال من است.کتابی را از آرتور شوپنهاور فیلسوف بزرگ ترجمه کرده که نشر مرکز( اعتبارش را کتاب خوانان می دانند)آن را منتشر کرده.من باز هم با غروری که ناشی از خامی من است حرفی زدم.خیال می کردم در نسل خودم خیلی بارم است (مثل شتر)و احدی نمی تواند جلوی من از شوپنهاور و نیچه و کانت و هگل بگوید.امیدوارم روزگاری رضا این مطلب را خواند(که البته الان دوست هم شده ایم اگر ما را قابل بداند البته)بداند که هنوز در عین این که من را بخشیده، شرمنده ی او هستم.اگر دوستدار فلسفه هستید،کتابش را بخوانید.به قول این کامپیوتری ها دِیتا بِیس ما در باره ی شوپنهاور و آرا و عقایدش به زبان فارسی کم مایه است.امیدوارم بیشتر ببینیم از این دست ترجمه ها وتلاش ها.

جالب بود استاد حنایی هم در سایتش از برنامه ی نود نوشت.صفایی تاثیر گذار بوده.همه جا صحبت از حقانیت ش است.

بی نظیر بوتو بهای گزاف التقاط دموکراسی و مذهب را در وادی همیشگی بنیاد گراها پرداخت.خون ها باید ریخته شود نسل ها باید بسوزند تا این مردمان شاید دموکراسی را بیاموزند.بی نظیر اولی نبود امیدواریم آخری باشد.

عید قربان و شب یلدا را بنا به دلایلی نادیده گرفتم.اما عید غدیر را تبریک می گویم تا مادر ناراحت نشود.والده سید است و ...سید عباس عید تو هم مبارک.دختر عمو عید شما هم مبارک.ما هم که شب های جمعه به قول این ها میرزاییم،عید ما هم فی الحال مبارک.چه کنیم؟ملیجک را می گوییم ژانگولر بازی دربیاورد،کریم شیره ای هم چارتا متلک بگوید هرهر بخندیم،ساز و نقاره هم بزنید.خوش باشید فعلاً تا اعیادتان و شادی تان را سهمیه بندی نکرده اند.
-----------------------------------------------------------------------
این دو تا لینک رو در یابید
این اولی کار یه میمونِ بی مغزه.انصافاً مدتها بود به طنز نوشته ای نخندیده بودم.مخصوصاً قسمتی که فیفا به خدا ای میل زده بود به قول معروف خدا بود.خوندنش کمی حوصله می خواد.
دومی هم که خب قضاوت با شما

برچسب‌ها: , , , , , , ,

<$I18NPostedByAuthorNickname$> <$I18NAtTimeWithPermalink$> <$BlogItemControl$>

<$I18NNumComments$>:

<$I18NCommentAuthorSaid$>

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDateTime$> <$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<$BlogItemFeedLinks$>

:

<$BlogBacklinkControl$> <$BlogBacklinkTitle$> <$BlogBacklinkDeleteIcon$>
<$BlogBacklinkSnippet$>
@ <$BlogBacklinkDateTime$>

<$BlogItemBacklinkCreate$>

<< صفحهٔ اصلی