هفت رنگ
واگویه های ذهن بیمار یک کرکس پیر مبتلا به پست مدرنیسم مبتذل! که جدیداً لیبرال دموکرات شده
۱۳۸۶ آذر ۱۷, شنبه
از دایی جان ناپلئون تا به چارخونه

ابتذال در خدمت ایدئولوژی قرار گرفته اون هم به مضحک ترین شکل ممکن.راسیسم،شوونیسم و هرچی که فکر کنین توی سریال چارخونه پیدا می شه.یه سری آدم روان پریش.به خیال خودشون دارن جریان سازی می کنند، تاثیرگذارند،کار فرهنگی می کنن.این بنده ی خداها افغانی ها چه کاره ان که با لهجه شون به این وجه مسخره داره رفتار می شه.از جواد رضویان با اون استعداد ناب و نخراشیده تو خندوندن ...از سروش صحت هم بعیده .حداقل یه نفر توی این سریال طنز رو می شناسه.امان از ایدئولوژی امااااان.از دایی جان ناپلئون رسیدیم به چارخونه.پیشرفت یعنی این.هه.

اورهان پاموک خیلی قشنگ گفته.نوشتن یعنی به اشتراک گذاشتن زخم های درونی.همه ی نویسنده های امروز شاید وام دار هدایت باشند.چه بدونن چه ندونن. پدر ادبیات امروزی تو پرلاشز آرام گرفته.

دلت چه شد؟به باد رفت؟ تمام ایده ها و آرزو ز یاد رفت؟رفت؟نرفت؟می ره.

خدایا مُردیم از گردن کلفتی،هیشکی بهمون نگفت بابابزرگ.*

بنده مطمئنم یک مادینه با هر شرایطی می تونه یه نرینه رو با هر شرایطی و در هر شرایطی خراب،ویران،نابود کنه.واقعاً درست می گن نرینه.همونه.درسته.نرینه همون سعی کنه نرینه.باخی تلبش**

هدف سنتیه ولی وسیله مدرنه.این بحث جای کار داره.

تی عصا هر چی ببون چوبه،تی چشمون نَبَنه / کَلم آجین گازه بکَن هر گی تِه دندون نَبَنه***

توی زندگی خودم یه معبد خیالی دارم با تعدادی بت بزرگ کوچک و بزرگ.می خوام این بت ها رو یکی یکی معرفی کنم.البته بحث پرستش نیست اینجا بحث آموختنه.امروز نوبت یکی از بتهای بزرگه در حدِ هُبل.خورخه لوییس بورخِس.وقتی کتاباشو می خونم انگار نیستم،رفتم توی آسمون و یه پیرمرد که رازی براش توی این دنیا باقی نمونده منو به یه مارپیچ بزرگ برده.توی داستاناش ولم می کنه تا خودم راهمو پیدا کنم.بورخس استاد خیلی از داستان نویس هاست.

هوووف دلم گل کوچیک خواست.

می دونم نگو خودم خوب می دونم.بخند به این...مشنگی.این خنده هه رو دوست دارم.

**************************************************

پانوشت:

*این رو یکی از دوستان دوره ی دانشگاه گفته و جایزه بی ربط ترین جمله ی سال رو از آن خودش کرد.جایزه کُندِز طلایی

**باز که گیر دادین به لهجه و قلت عملایی؟عجبا آخرین بارتون باشه.

***مَطلَع شعریه که بیت اولش و توضیحاتش تو پست پایینه.معنی : «عصای تو هر چی که باشه جنسش چوبیه جای چشمتو نمی گیره / دندون کرم خورده(کرم آجین چه جالب،هوم،خودم کفم برید تو ترجمه) رو بکنش که هیچ وقت برات دندون نمی شه»

برچسب‌ها: , , ,

<$I18NPostedByAuthorNickname$> <$I18NAtTimeWithPermalink$> <$BlogItemControl$>

<$I18NNumComments$>:

<$I18NCommentAuthorSaid$>

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDateTime$> <$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<$BlogItemFeedLinks$>

:

<$BlogBacklinkControl$> <$BlogBacklinkTitle$> <$BlogBacklinkDeleteIcon$>
<$BlogBacklinkSnippet$>
@ <$BlogBacklinkDateTime$>

<$BlogItemBacklinkCreate$>

<< صفحهٔ اصلی