هفت رنگ
واگویه های ذهن بیمار یک کرکس پیر مبتلا به پست مدرنیسم مبتذل! که جدیداً لیبرال دموکرات شده
۱۳۸۶ دی ۱۹, چهارشنبه
آقای من برو بنویس تمرین کن بخوان

نگارا این همه قهرو غضب چیست؟ / دلت بر ما نمی سوزد سبب چیست؟

یکی از بزرگترین بت هایِ معبدِ من «ابراهیم گلستان»...دلم نمی آد ازش تعریف نکنم.می دونم خودش متنفره از تمجید و تعریف الان احساس می کنم روبروی منه وبا کلامی سنگین و مردانه،با نگاهی نافذ،داره می گه :«آقای من برو بخوان برو تلاش کن،استاد نگو به من،این لغت ها را مفت به کار نبر».منم با دوستم موافقم،ندیده هم می شود رسماً عاشقش شد،عاشق صراحت ش،پاک زیستن ش،سوادش،تجربه ی هشتادوشش سال زندگی ش که به واقع الگوست.مدتی ست خوشبختانه به او می پردازند.امیدوارم زود گذر نباشد که خود گلستان از این بازی ها بیزار است.خیلی دوست دارم کتاب هایش را همه را بخوانم،حیف که به بهانه های واهی منتشر نمی شوند و خودش حساس است که کامل باشد و گرنه با دو سه نامه و اصلاحیه می شود اما گلستان اهل این کارها نیست.مجله ی شهروند دو شماره ی پیاپی است به طور مفصل به او پرداخته.مردی که فروغ را به جامعه معرفی کرد،مردی که آل احمد زیر دست و پایش نشخوار می کرد،مردی که شاملو را زیر سئوال برد و احدی نگفت که گلستان حق نمی گوید.هشتاد وشش ساله ست ساکن انگلستان در قصری زیبا.هنوز سرزنده و زنده یِ زنده.باید ببینیدَش.توصیه ی اکید می کنم اگر علاقه مند هستید یا کنجکاو شدید کتاب بسیار خوب «نوشتن با دوربین» را بخوانید.به خیلی ها توصیه کردم.حیف است ابراهیم گلستان را نشناسید.

این نوشته درباره ی رمان کوری جالب بود.مخصوصاً این که همه اعتقاد داشتند ژوزه ساراماگو یک کمونیست است و من هر چه کتاب را خواندم اثری ندیدم از داس و چکش.

احساس می کنم مثل دون کیشوت شدم،دارم به جنگ آسیاب های بادی می رم (نمونه ی شاخص مطلب پایینی).ولی بدون سانچو پانزا.هیچ سانچوپانزایی قدرت تحمل زِر زِرای منو نداره.ولی خوب که فکر می کنم می بینم نه،دون کیشوت نیستم همون دون ژوآن ...احساس،فکر،تَوَهّم،تعهد...زرشک.

مطلبی که درباره ی آن ترانه ی محبوب(؟) نوشته بودم احساس می کنم بازخورد خوبی نداشت.خب من می گویم اگر دوست دارید گوش بدهید جلوی تان را نگرفته ام،مگر حرف من کلام خداست؟معصوم که نیستم شر و ور هم می گویم،اما رولِت را هم با سیرابی نمی خورم.خلاص.

احساس خاصیه.این که نیم ساعت در اینترنت جستجو کنی درباره ی یک مقاله از جان راولز و بعد وبلاگ خودت را ببینی...احساس خاصیه احساس خوبی نیست بد هم نیست.این که در این مملکت واقعاً...

-----------------------------------------------------------

اینجا یخبندانه.استاندار رفته تو تلویزیون گفته خوشبختانه سه نفر کشته شدند و دست وبال(؟) و پای 154 نفر شکسته

برچسب‌ها: , , ,

<$I18NPostedByAuthorNickname$> <$I18NAtTimeWithPermalink$> <$BlogItemControl$>

<$I18NNumComments$>:

<$I18NCommentAuthorSaid$>

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDateTime$> <$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<$BlogItemFeedLinks$>

:

<$BlogBacklinkControl$> <$BlogBacklinkTitle$> <$BlogBacklinkDeleteIcon$>
<$BlogBacklinkSnippet$>
@ <$BlogBacklinkDateTime$>

<$BlogItemBacklinkCreate$>

<< صفحهٔ اصلی