هفت رنگ
واگویه های ذهن بیمار یک کرکس پیر مبتلا به پست مدرنیسم مبتذل! که جدیداً لیبرال دموکرات شده
۱۳۸۶ دی ۲۲, شنبه
هموطن دور بازوی منو نگاه کن کم مصرف کن

پرسیدم از طبیبی احوالِ دوست،گفتا / فی بُعد ها عذابٌ فی قُربها السَلامه

گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم / والله ما رَاینا حُباً بِلا مَلامه*

همه چیز قاطیه.به قول پدر بزرگم سگ هم دیگه صاحابشو نمی شناسه.این سرما...اتفاق خاصی نیفتاده،یعنی موقعیت اضطراری یا حادثه ی غیرمترقبه ای نبوده.همه می دونستن قراره برف بیاد و هوا سرد بشه.سرمای وحشتناک یا توفان هم که نبوده.چرا مملکت یک دفعه این طور خوابید؟مشکل کجاست؟چرا یکی مثل حسین رضا زاده که به نظر من الف رو از اُشتُر نمی تونه تشخیص بده باید بیاد تو برنامه ی پخش زنده بگه مردم کمتر مصرف کنین یا این که مصاحبه هایی رو پخش کنند که هموطنان مظلوم و از همه جا بی خبر ما بگن هموطن صرفه جویی کن تا ما هم گاز داشته باشیم.کاش همه ی مصاحبه ها رو کامل پخش کنن اصلاً مگه فقط با صرفه جویی مشکل حل می شه؟مگه گاز نداریم؟یا گاز مفتیه وبه ملت بخشش می شه؟مگه اتفاقی افتاده؟چرا هزینه ی یک روند طبیعی رو مردم باید بدن؟چرا تدبیری اتخاذ نشده؟آقایونی که تو رسانه ها می گن کم مصرف کنین می دونن قطعی گاز یعنی چه؟همه چیز سرما نیست،پخت و پز،شستن ظرف و لباس،استحمام و...چرا نمی گن ترکمنستان گاز ما رو قطع کرده؟چرا نمی گین خط لوله ی صلح مهم تر از مردم گلستان و مازندرانه؟چرا نمی گین یه دانشجو تو بابل رفته نون خریده قرصی 1200تومن؟اصلا چرا همین پارسال که مدت زیادی گاز مناطق غرب کشور قطع بود تلویزیون یه برنامه پخش نکرد؟به جز دوسه روزنامه ی به قول بعضی ها وابسته به استکبار.اون موقع حسین رضا زاده کجا بود؟چون کردستانی ها اهل سنتند؟چون ملت همیشه مظلومند و اگر صدایی ازشون دربیاد به جرم اقلیت جدایی طلب باید خفه شن تو سرما بمیرن؟من هنوزم معتقدم اتفاقی نیفتاده جز بی مسئولیتی و فرا فکنی وسیاست نادرست .نفس بنده هم از جای گرم بیرون نمی آد اینجا هم برق می ره می آد گاز هم گاهی قطع می شه یا فشارش کم می شه شهر هم راکدِ راکده...ولی می دونم که اتفاقی نیفتاده.کمی تامل کنید.روزگاری که نیستی گر هیچ در کت مردها پلنگیدن.

مباحثه در گرفته مابین مسیحیان و مسلمانان.همه خود را بر حق می دانند.به قول دوستی مگر خدا برایش فرق می کند من برایش گاتاها بخوانم یا قرآن یا ریگ وِدا یا انجیل مِرقِس؟«ارزش دین به هزینه ی نفی آن بستگی دارد،هرچه پیدا کردن جانشینی برای یک دین در یک جامعه پر هزینه تر باشد آن دین پر بها تر است» (دکتر محمدرضا نیکفر-مجموعه ی گفتارها در رادیو زمانه-اقتصاد سیاسی اسلام).واین است رمز و راز بر حق دانستن دین خود.

بهمن شعله ور به ایران بازگشته.مردی که در چهارده سالگی داستان های کوتاه ارنست همینگوی را ترجمه کرد و در هفده سالگی رمان بسیار سخت و پیچیده ی «خشم وهیاهو» اثر ویلیام فاکنر را.سال ها در آمریکا زندگی کرده.رمانی در سالهای قبل نوشته بود به نام «سفر شب» که بهمن ماه امسال قرار است بعد از سال هاتجدید چاپ شود.قابل توجه خوره های کتاب.بهمن شعله ور کم کسی نیست.یک هفته ی تمام فی الواقع با خشم وهیاهو کشتی گرفتم تا تمامش کردم.عجب کتابی ست ها...عجب کتابی.بیخود نوبل نگرفته فاکنر.این مصاحبه با بهمن شعله ور است.

-----------------------------------------------------------------------

پا نوشت :

* وقتی غزل های نیمه فارسی نیمه عربی حافظ رو می خونم فکر می کنم اگر حافظ مخلوق خداست پس من چی هستم؟یاد اون جوکی افتادم که یه آقایی یه خانم خوش قیافه ای رو دید گفت ببخشید خانم مادرتون شما رو زاییدن؟خانم گفت خب بله.طرف هم گفت:پس با این حساب ننه ی ما ما رو ...(نکنه هوس کردین FILTER شم؟ اگه FILTER شم دل خیلی ها خنک می شه اینو مطمئنم،البته اسم نمی برم،خودشون دارن می خندن الان)

برچسب‌ها: , , , , ,

<$I18NPostedByAuthorNickname$> <$I18NAtTimeWithPermalink$> <$BlogItemControl$>

<$I18NNumComments$>:

<$I18NCommentAuthorSaid$>

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDateTime$> <$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<$BlogItemFeedLinks$>

:

<$BlogBacklinkControl$> <$BlogBacklinkTitle$> <$BlogBacklinkDeleteIcon$>
<$BlogBacklinkSnippet$>
@ <$BlogBacklinkDateTime$>

<$BlogItemBacklinkCreate$>

<< صفحهٔ اصلی